تفاوت های تربیتی بین دختران و پسران

اهمیت تربیت صحیح دختران به حدی است که گاه برخی معتقدند :« اگر در جامعه دختران اصلاح شوند و به نقش و وظايف خود پى ببرند جامعه هم اصلاح خواهد شد. خوشبختى و سعادت جامعه آينده به نيك انديشى ، وظيفه دانى ، آزادى و وسعت فكر دختران بستگى دارد و سعادت از طريق آنها بايد به جامعه سرايت كند»

در تربيت دختران ، به خاطر نقش حساس آنها در مسئوليتهاى خانوادگى و تأثير آن در اجتماع ، بايد مراقبت بيشترى نمود و مبادا كه دختران را مثل پسر بزرگ كرد.

دختر وقتى به سن هفت سالگى رسيد، كم و بيش بايد متوجه شود، رفتار و وظائف او با پسر فرق دارد، اگر اینگونه عمل نشود و هر جائى كه پسر مى رود دختر هم برود و يا او را ببرند، هر طور كه پسران لباس مى پوشند، او هم بپوشد و پسروار بزرگ شود، به نظر می رسد چنین دخترى كه مثل پسر احساس آزادى در پوشش كرده ،نمی توان در سن رشد و درك به او دستور حجاب داد! در واقع حجاب براى اين دختر، مثل روسرى براى پسران سخت و مشكل است .

دختران بايد از محبت اشباع شوند تا روانى شاد و دلى با نشاط داشته باشند و خوشبين و خوش قلب و با اعتماد باشند.

دخترى كه از پدر و مادر و در محيط خانه از لحاظ محبت اشباع شده در جوانى احساس محروميت و بى پناهى نمى كند تا در مقابل چند جمله مودت آميز يك جوان غرضران خود را ببازد و آينده خويش را تباه سازد.

نهایت اینکه دختران عروسك نيستند، زندگى آينده آنها به بانوئى خوش ‍ فكر، با ادب،با اخلاقى بلند و دينى محكم همراه با تميزى و نظافت ، شوهردارى و ملاطفت نياز دارد، كارى كنيد كه اين خدمات در دختران تقويت شود.

لذا با توجه به خصوصیات متفاوت پسران و دختران، تربیت پسران با دختران هم متفاوت است. پسرها و دخترها به طور کلی برحسب طبیعت و بسته به جنسیتشان ممکن است رفتارهای کاملا متفاوتی داشته باشند اما این مساله به معنای آن نیست که هر دختر و هر پسری تفاوت بسیار زیادی با هم دارند و ضرورتا هر دختر یا پسری به طور کامل از الگوهای معمول آن جنسیت پیروی خواهند کرد.

گرچه نمی‌توان به طور دقیق تعیین کرد تربیت پسرها مشکل‌تر است یا دخترها اما پرورش فرزند پسر همیشه با فرزند دختر تفاوت دارد. حتی اگر فرزندان دختر و پسر شما به‌طور کامل کلیشه‌های مربوط به جنسیتشان را بروز ندهند، تا حدودی با یکدیگر متفاوت خواهند بود. به همین دلیل باید شیوه برخورد شما با آنها متفاوت باشد. شیوه منضبط کردن، بازی و ارتباط برقرار کردن باید مطابق با رفتار کودکی که با او سر و کار دارید، باشد.

تفاوت در بازی :

پسرها گرایش دارند همیشه این‌ور و آن‌ور بروند و خودشان را در حال حرکت و مشغول نگه‌دارند. آنها معمولا اسباب‌بازی‌های پرسر‌ و‌ صدا و پرزرق و برق مانند اتومبیل‌های دارای چراغ و آژیر را دوست دارند. گاهی پسرها هنگام بازی‌ کمی خرابکاری می‌کنند، اما معمولا این خرابکاری‌ها اتفاقی است. والدین باید بر بازی پسران نظارت بیشتری داشته باشند زیرا آنها کمی بی‌احتیاط هستند. اما دخترها معمولا بازی‌های آرام‌تر را ترجیح می‌دهند. آنها نیازی ذاتی به پرستاری از دیگران دارند و به همین دلیل به بازی با عروسک و حیوانات خانگی علاقه نشان می‌دهند. آنها هنگام صحبت با اسباب‌بازی‌هایشان، از تعارفات ملایم و تک‌گویی استفاده می‌کنند که متضاد شیوه‌ ارتباطی بیشتر پسرها هنگام بازی است.

تفاوت‌ های گفتاری :

شیوه ارتباط برقرار کردن با فرزندتان با توجه به اینکه پسر باشد یا دختر، متفاوت است. دختران معمولا زودتر یاد می‌گیرند حرف بزنند و تمایل بیشتری به حرف زدن نشان می‌دهند. آنها از گوش دادن به صحبت‌های پدر و مادرشان لذت می‌برند و معمولا به طور مفصل آنچه برایشان اتفاق افتاده تعریف می‌کنند و پاسخ‌های طولانی می‌دهند، اما پسران معمولا ترجیح می‌دهند زیاد حرف نزنند. آنها به اندازه دختران به جزئیات گفت‌ و گوها توجه نشان نمی‌دهند و پاسخ‌هایشان یکی دو کلمه‌ای و در حدی است که اصل قضیه را برساند. این خصوصیت پسران احتمالا به خاطر طبیعت شلوغ‌ کار آنها و عدم علاقه‌شان به نشستن و حرف زدن در هنگامی است که می‌توانند این‌ور و آن‌ور بروند.

تفاوت از لحاظ اعتماد‌ به‌ نفس :

دیدگاه پسران و دختران در مورد خودشان، متفاوت است؛ دختران بسیار زودتر از پسران با مسایل مربوط به اعتماد به نفس درگیر می‌شوند و لازم است والدین به نگرانی‌های دخترشان در این باره که ممکن‌است در سنین پایینی – حدود ۵ سال- بروز کند، توجه نشان دهند. مشکلات مربوط به کاهش اعتماد‌ به‌ نفس در پسران، معمولا در سنین پیش از بلوغ خود را نشان نمی‌دهد. از آنجا که پسران معمولا کمتر با خودشان مشکل دارند، راحت‌تر می‌توان آنها را در این زمینه قانع کرد.

خداشناسی

چرا ما ذاتاً دنبال خدا هستیم؟
پاسخ :
در فطرت انسان خداجویی نهاده شده است تا انسان هایی که در طلب راه حق و وصول به پروردگار هستند ، راه را گم نکنند و انسان که موجود بی نهایت خواه است ، تنها با رسیدن به خدا می تواند به خواسته واقعی خود دست یابد ؛ زیرا تنها خدا موجود ازلی ، ابدی و بی نهایت است. هم چنین هر موجودی بدنبال کمال است و انسان نیز همانند همه موجودات بدنبال کمال هستند و کمال مطلق تنها خدا است ؛ بنابراین همه انسان ها ذاتا بدنبال خدا هستند ، حتی کسانی که از این حقیقت آگاهی نداشته باشند و از خدا غافل باشند .
همه کس طالب یار است چه هشیار چه مست        همه جا خانه عشق است ، چه مسجد چه کنشت.
اما تنها کسانی رستگار هستند که به این آگاهی دست یافته باشند که تنها خدا کمال مطلق است و تنها خدا است که باید در طلب او بود .
اما در مورد واژه ی فطرت می گوییم:
واژه ى فطرت بر وزن فِعلَة، مصدر نوعى است و بر نوع آفرينش انسان دلالت دارد؛ زيرا آفرينش انسان به گونه اى است كه برخى از بينش ها و گرايش هاى او، به صورت خدادادى و غير اكتسابى، در نهاد او تعبيه شده است؛ پس جان آدميان ،  لوح سفيدى نيست كه در نهايت از طريق تجربه پر گردد، بلكه پاره اى از انديشه ها و خواسته هاى انسان، اولاً در نهاد عموم آدميان وجود دارند ـ گر چه در شدت و ضعف متفاوت اند ـ و ثانياً غير اكتسابى اند.
از اين رو، خداشناسى به عنوان يكى از شناخت هاى فطرى، و خداجويى و خداپرستى، به عنوان يكى از گرايش هاى فطرى مطرح گرديده و خداشناسى فطرى نيز به دو صورت شناخت حضورى و حصولى قابل طرح است؛ يعنى شناخت فطرى خدا، هم از طريق دل قابل تحقق است و هم از طريق ذهن.
آيات قرآن در مورد فطرى بودن برخى از امور، به چند دسته تقسيم مى شوند:
دسته اول : آياتى كه رسالت پيامبر را تذكر و يادآورى مى دانند؛ مانند:
«إنَّما اَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر»؛(1) تو فقط تذكردهنده اى و بر آنها سلطه و سيطره ندارى.
دسته ى دوم : آياتى كه دلالت بر عهد و ميثاق مى كنند؛ مثل:
«اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَيْكُمْ يا بَنى ادَمَ اَنْ لاتَعْبُدُوا الشَّيْطانَ»؛(2) اى بنى آدم آيا با شما عهد نبستيم كه شيطان را پرستش نكنيد؟
و دسته ى سوم : آياتى كه از خداخواهى انسان در هنگام خطر و وحشت گزارش مى دهند؛ مانند:
«فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»؛(3) وقتى بر كشتى سوار شدند، خدا را با اخلاص مى خوانند و آن گاه كه به خشكى نجات يابند، در آن هنگام به شرك روى مى آورند.
«ثُمَّ إذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإلَيْهِ تَجْئَروُنَ* ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ»؛(4) وقتى آسيبى به شما مى رسد، ناله و فرياد شما به سمت خداست؛ آن گاه كه ضرر از شما روى برگرداند، گروهى از شما به خداوند مشرك مى گرديد.
دسته ى چهارم: آياتى كه با صراحت بيش‌ترى از فطرى بودن دين و اصول دينى خبر مى دهند؛ مانند:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَة اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ»؛(5) توجه خود را به سوى دين معطوف ساز؛ فطرت الهى كه انسان ها بر آن آفريده شده اند؛ آفرينش الهى، تبديل پذير نيست؛ اين دين استوار است، ولى بيش تر مردم نمى دانند.
دسته ى پنجم : آياتى كه هدايت آدميان را فطرى مى دانند؛ مانند:
«وَنَفْس وَمَا سَوَّيهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَيها»؛(6) سوگند به نفس انسانى و آن كسى كه آن را تسويه كرد و بدى ها و خوبى ها را بر او الهام نمود.
اگر هر انسانى خواهان كمال مطلق و نامتناهى باشد و به كمال محدود اكتفا نكند و با تحصيل مرتبه اى از كمال، طالب كسب مرتبه ى عالى تر باشد، پس بالفطره گرايش به كمال هاى گوناگون دارد، تا حدى كه به كمال بى نهايت كه همان خداى متعال است، راه يابد.
مراجعه به تاريخ بشريت و جوامع انسانى و مطالعه ى ابعاد مختلف زندگى آنها، بر اين گرايش و شناخت فطرى گواهى مى دهد. گفتنى است كه امور فطرى، گرچه زايل شدنى نيستند، ولى گرفتار حجاب و ضعف مى گردند؛ گاه پنهان و مستور و زمانى آشكار مى شوند؛ از اين رو، خداى سبحان در آيه هاى 32 سوره ى لقمان و 65 سوره ى عنكبوت، حوادث هولناك را منشأ بيدارى و شكوفايى فطرت انسان معرفى مى كند.
از مباحث گذشته مى توان چنين نتيجه گرفت:
1. انسان فطرتاً به خداى واحد گرايش دارد؛ يعنى هم به واجب الوجود و هم به يكتايى او روى مى آورد، آيه ى
«ثُمَّ إذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإلَيْهِ تَجْئَروَنَ* ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ»(7)
و نيز سوره ى روم آيه ى 33 بر فطرى بودن توحيد ربوبى و آيه ى
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ»(8) بر فطرى بودن توحيد عبادى دلالت دارند.

2. نه تنها از آيات قرآن فطرى بودن خداشناسى و يگانگى او استنباط مى شود، بلكه قرآن، دين را نيز فطرى مى داند؛ مانند آيه ى
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ».(9)

البته درباره ى مراد از دين در اين آيه، احتمالات گوناگونى مى توان داد: اگر فطرت را به معناى استعداد و قابليت پذيرش بدانيم، مى توان دين را به مجموعه ى عقايد و احكام و معارف علمى و عملىِ ارائه شده از طرف خداوند معنا كرد؛ ولى اگر فطرت را دانش و گرايش بالفعل تفسير كنيم، دين به معناى اسلام، يعنى خطوط كلى اى كه در ميان همه ى انبيا اشتراك دارد خواهد بود:
«إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ» (10) «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ»(11) و فروع دين كه شريعت و منهاج انبياست، در زمان هاى گوناگون تغيير و تحول پذير است:
«لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً
»(12) و به اين جهت است كه پيامبران پسين، ره آورد انبياى پيشين را تصديق مى كردند:
«مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْه».(13)

پی نوشت ها:
1. غاشيه(88)، آیات21 و 22.
2. يس(36)، 60.
3. عنكبوت(29)، 65.
4. نحل(16)، 53 و 54.
5. روم(30)، 30.
6. شمس(91)، 7 و 8.
7. نحل(16)، 53 و 54.
8. يس(36)، 60.
9. روم(30)، 30.
10. آل عمران(3)، 19.
11. آل عمران(3)، 85.
12. مائده(5)، 48.
13. مائده(5)، 48.

خداشناسی

چگونه بر وجود خداوند به یقین درونی برسیم؟
پاسخ :

شناختن خداوند بر دو گونه است: يكي «حصولي» كه همان شناخت عقلاني و استدلالي است.
شناخت هاي عقلاني همواره شناختي كلّي است. نتيجه چنين شناختي اين مي‏شود كه: يكي هست كه جهان را آفريده، امّا غايب است و انسان در دل با او آشنا نيست و او را نمي‏يابد و او موجودي است كه اين جهان را آفريده است و آن را تدبير مي‏كند.
البته، شناخت عقلاني يقين‏ آور است. امّا اگر انسان به تدريج تعلّقات خود را از غير خدا قطع كند و به غير خدا دلبستگي نداشته باشد، در حالی که ميان جامعه و مردم است ، ولي فقط با خدا باشد، به جايي مي‏رسد كه حضرت علي«عليه السلام» مي‏فرمايد: «ماكنت اعبد ربّاً لم اره؛ پروردگاري را كه نبينم، نمي‏پرستم.» چنين كسي، هنگام پرستش ،رابطه قلبي خود با خدا را باز مي‏يابد. براي او وجود خدا، مسئله نيست و دليلي براي وجود خدا نمي‏طلبد. آيا هيچ كس براي اثبات وجود خود در پي دليل مي‏گردد؟! هرگز. او خود را با علم حضوري مي‏يابد. كسي نيز كه خدا را بيابد، رابطه خود را با خدا از گذر علم حضوري درك مي‏كند.
اين جاست كه کسی مانند حضرت سجاد«عليه السلام» در پيشگاه خداوند عرض مي‏كند: «…بك عرفتُكَ وَاَنْتَ دَلَلْتَني عليك»؛ خدايا! تو را با خودت شناختم.» و اين گونه شناخت، «شناخت حضوري» است و بسيار ارزشمندتر از شناخت حصولي.
از جهت دیگر، يقين به خداوند اقسامي دارد و براي رسيدن به هر يك راهي ويژه را بايد پيمود :
الف ) يقين عقلي و نظري ( علم اليقين )
اين مرحله اولين مرتبه يقين و نيل به آن كمال، قوت نظري است . براي رسيدن به اين مرتبه بايد جهاد و خيزش علمي كلامي و فلسفي نمود و با تحقيقات و كاوش هاي پردامنه دلایل گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما  الهی را بررسي و حجاب شبهات را يكي پس از ديگري خرق نمود تا بتوان از پرتو خورشيد تابان معرفت بهره گرفت .
در اين زمينه مطالعه كتاب هاي زير سودمند است :
بهترين راه شناخت خدا محمدي ري شهري
آفريدگار جهان مكارم شيرازي
اثبات وجود خدا چهل تن از دانشمندان
خدا در قرآن شهيد بهشتي
اصول فلسفه و روش رياليسم ج 5 علامه طباطبايي - شهيد مطهري

كليات فلسفه ترجمه دكتر مجتبوي
علل گرايش به ماديگري شهيد مطهري
ب ) يقين قلبي و شهودي
دراين مرحله به جاي سير با پاي چوبين استدلال با بال تزكيه و تصفيه نفس از جميع رذايل و خبايث ؛ از جمله : خودبيني و دنيا پرستي كه ام الرذايل است و با آراستن دل به جميع اوصاف پسندیده و عبادت و بندگي خالصانه مي توان خدا را با تمام وجود يافت ، به قول حافظ :
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس      ورنه هر كو ورقي خواند معاني دانست
اين كشف شهودي و احساس باطني نيز مراتبي دارد كه اول آن « عين اليقين » و آخر آن « حق اليقين » است وهر يك از آن دو نيز درجاتي بی شمار دارد .
آن كه به چنين جايگاه رفيعي رسيد ديگر جهان شگفت خلقت را دليل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمي دهد؛ بلکه با رويت جمال و كمال حق تعالی ، مخلوقات را كه چيزي جز فعل او و درعين ربط و تعلق به او نيستند - باز خواهد شناخت .
چنان كه ابا عبدالله - عليه السلام - در دعاي شريف عرفه به محضر حق عرضه داشت : « … كيف يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر اليك ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتي تكون الاثار هي التي توصل اليك عميت عين لاتراك عليها رقيبا» چگونه بر تو به چيزي استدلال شود كه در وجود به تو نيازمند است ؟! آيا غير تو ظهوري افزون بر تو دارد تا آشكار كننده تو باشد؟ راستي كي پنهان گشته اي تا نيازمند دليل براي راهنمايي به سويت باشي ؟ و كي دور گشتي تا آثار و نشانه ها رساننده به سويت باشند؟ آه چه نابيناست چشمي كه تو را مراقب خود نبيند!
براي مطالعه و خودسازي در اين زمينه نگاشته هاي زير سودمند است :
چهل حديث امام خميني ( ره )
آداب الصلوه يا پرواز در ملكوت امام خميني ( ره )
نامه حضرت امام به مرحوم سيد احمد خميني و به فاطمه ( عروسش )
اسرار عبادات آيت الله جوادي آملي
كليات اخلاق اسلامي ( ترجمه جامع السعادات ) ترجمه دكتر مجتبوي ;
اجازه می خواهیم به خاطر اهمیت سوال قدری بیشتر در این باره بنویسیم:
يكي از مهم‏ترين عوامل ايمان آفرين و يقين‏آور، عبوديت واقعي خداوند تعالي است. از اين رو خصوصيات يك بنده واقعي را بايد بدانيد و سپس آن را به كار گيريد تا در سايه دانستن و عمل كردن، ايمانتان محكم گردد.
خصوصيات بنده واقعي خداي تبارك و تعالي:
1- شناخت خدا:
امام رضا(ع) مي‏فرمايند: «اول عباده الله معرفته…» اولين مرتبه عبادت خدا معرفت و شناخت خدا مي‏باشد ؛ بنابراين يك بنده واقعي اول بايد شناخت خدا پيدا كند.
2- ايمان به خدا:
از شناخت و اعتقاد بالاتر و با ارزش‏تر ايمان به خدا مي‏باشد امام علي(ع) مي‏فرمايند: «الايمان شجره اصلها اليقين…» ايمان درختي است كه ريشه آن يقين است ، پس بر حسب اين روايت، ريشه ايمان همان يقين قلبي است نه صرف اعتقاد و شناختي كه در معرض رد واثبات است و در روايتي ديگر امام رضا(ع) مي‏فرمايند: «لا عباده الا بيقين»
عبادتي نيست مگر با يقين پس اصل شجره ايمان يقين است و يقين قوام بخش عبادت واقعي است در نتيجه ايمان به خدا عبادت واقعي را محقق مي‏سازد ؛ بنابراين بنده واقعي خدا بايد علاوه بر شناخت خداايمان به خدا هم داشته باشد .
اين نكته قابل ذكر است كه مهمترين چيزي كه ايمان را در قلب پا برجا و مستحكم مي‏كند ورع است .
از حضرت سؤال شد چه چيزيايمان را در قلب تثبيت مي‏كند؟ فرموند: چيزي كه ايمان را در قلب تثبيت مي‏كند ورع (اجتناب از معاصي و شبهات حرام) مي‏باشد و چيزي كه ايمان را از قلب خارج مي‏كند طمع (نسبت به گناهان و انجام معاصي) مي‏باشد.
3- شناخت دستورات خدا :
شناخت دستورات خدا بعد از شناخت و ايمان به خدا شناخت فرستادگان الهي را نيز مي‏طلبد زيرا اول بايد آنها را بشناسيم تا بعد به رسالت آنها پي ببريم و در زمان غيبت امام معصوم(ع) به شأن و رسالت علما و فقهاي عظام واقف گرديم كه در اين باب ازجهت نظري و بحث‏هاي كلامي و اعتقادي بايد به بحث نبوت و امامت رجوع كرد ولي از جهت صرف شناخت دستورات عملي كافي است كه به رساله‏هاي عمليه مجتهدين كرام رجوع شود ؛ بنابراين در مرحله ساده بارجوع به رساله مي‏توان واجب و حرام الهي را شناخت تا اين ويژگي ديگر بنده واقعي خدا تحقق يابد.

4- ترجيح دستورات خدا :

دستورات خدا را بايد بر دستورات نفس شيطان و هر چيز ديگري در عمل ترجيح داد امام سجاد(ع) مي‏فرمايند:  هر كس به آنچه خدا بر او واجب كرده عمل كند از عابدترين مردم مي‏باشد .
امام علي(ع) مي‏فرمايند: ؛ هيچ عبادتي مثل انجام واجبات نيست.  بنابراين انجام واجبات و ترك محرمات بر هر چيزي ترجيح دارد و نشانه ديگري از بندگي واقعي خدا مي‏باشد.
5- استقامت در بندگي :
بندگي خدا مادام العمري و هميشگي است خداوند تبارك و تعالي به پيامبر اكرم(ص) در قرآن چنين خطاب مي‏كند:  او را عبادت كن و در راه پرستش او شكيبا باش. خستگي و عبادت و بندگي مقطعي از ساحت بنده واقعي خدا به دور است .
حضرت علي(ع) مي‏فرمايند :عبادت دوام دار و هميشگي دليل قاطع ظفر و دستيابي به سعادت و خوشبختي است،
اين نكته درخور يادآوري است كه مراد از عبادت فقط نماز و روزه نيست ،بلكه يعني طاعت و فرمانبرداري از دستورات خدا كه در مرحله اول فعل و انجام واجبات و ترك محرمات است ؛ زيرا مولا علي(ع) مي‏فرمايند:   «غايه العباده الطاعه» ؛ نهايت عبادت طاعت است،
بنابراين بندگي و سرسپردگي دائم نسبت به خداي تعالي از ويژگي‏هاي مهم بنده واقعي خدا مي‏باشد.
6- بندگي با آزادگي:
بنده واقعي خدا بايد به حدي برسد كه فقط لذت و محبت و عشق او را به بندگي وادارد از شوق بهشت و ترس جهنم آزاد باشد.
امام صادق(ع) مي‏فرمايند : بندگان سه گونه‏اند:
1- گروهي از روي ترس (از جهنم و عذاب الهي) خداي عز وجل را عبادت مي‏كنند كه اين عبادت از آن بردگان مي‏باشد.
2- گروهي با دل‏خواهان ثواب (و دريافت پاداش و بهشت) خداي تبارك و تعالي را عبادت مي‏كنند كه اين عبادت ازآن مزدبگيران مي‏باشد.

3- گروهي به خاطر حب وعشق (حق‏ تعالي) خداي عزوجل را عبادت مي‏كنند كه اين عبادت، بهره آزادگان (و وارستگان از بند غيرعشق) مي‏باشد و همين عبادت هم برترين عبادت‏ها مي‏باشد.
تذكر: اين قسم اخير عبادت را نبايد از خود انتظار داشت زيرا وصول به آن حال بلند معنوي، سال‏هاي دراز و پياپي را مي‏طلبد ؛ البته اگر انسان استقامت در بندگي داشته باشد به مرور زمان شمه‏اي از آن حال را در خود مي‏يابد. در اين قسم اخير نه تنها عبادت از ريا و عجب خالص است بلكه از ترس جهنم و اراده ثواب هم خالص است آزاد از هر قيد غيرخدايي است.
7- چشم به كرم خدا نه عمل خود :
بنده واقعي خدا هميشه خود را مقصر مي‏بيند و عمل خود را به هيچ مي‏انگارد براي عمل خود قدري قائل نيست و پيوسته چشم به كرم كريم دوخته نه از غرور عمل باد در پوست انداخته امام صادق(ع) مي‏فرمايند: بر تو باد كوشيدن (و جد و جهد در عبادت) و نفس تو از حد تقصير در عبادت و طاعت خداي تعالي خارج نشود (و خويش را مقصر بداند) زيرا خداوند تعالي آن گونه كه شايسته پرستش است عبادت نمي‏شود،
اينها پاره‏اي از خصوصيات مهم بنده واقعي خدا مي‏باشد كه فقط با عمل دقيق به آن مي‏توان بنده واقعي حضرت دوست شدوبه یقین درونی قلبی رسید.

دل نوشته

سر تا پایم را خلاصه کنند
میشوم ” مشتی از خاک “
که ممکن بود ” خشتی ” باشد در دیوار یک خانه
یا ” سنگی ” در دامان یک کوه
یا قدری” سنگ ریزه ” در انتهای یک اقیانوس
شاید ” خاکی ” گلدان
یا حتی ” غباری ” بر پنجره
اما ، مرا از این میان برگزیدند :
برای ” نهایت
برای ” شرافت “
برای ” انسانیت “
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
” نفس کشیدن “
” دیدن “
” شنیدن “
” فهمیدن “
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید.
من منتخب گشته ام  :
برای ” قرب “
برای ” رجعت “
برای ” سعادت “
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده  :
به ” انتخاب “
به ” تغییر “
به ” شوریدن “
به ” محبت “

………وای بر من اگر قدر ندانم