موضوع: "اعتقادي"

کتاب اخلاق یا جمله

افسران - خدامیبیند...

نحو ی امر به معروف

افسران - برادرا نظرتون درباره روش امر بهمعروف حجاب تو نمایشگاه کتاب چیه؟؟(تو بحث شرکت کنید)

دیگر منت زمین را نکش !

دلـــت کـه گـرفــت، دیگر مـنـتِ
زمیـــن را نــکـش!

راهِ آسمـان بـاز است…

پر
بکش!

او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را می‌خواند…
یَا مَنْ لامَفَرَّ إِلا إِلَیْهِ
یَا مَنْ لا مَفْزَعَ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا مَقْصَدَ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا مَنْجَى مِنْهُ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا یُرْغَبُ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِهِ یَا مَنْ لا یُسْتَعَانُ إِلا بِهِ یَا مَنْ لا یُتَوَکَّلُ إِلا عَلَیْهِ یَا مَنْ لا یُرْجَى إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یُعْبَدُ إِلا هُوَ

اى که گریزگاهى نیست جز بسوى او

اى که پناهگاهى نیست جز بسوى او اى که مقصدى نیست جز درگاهش اى که راه نجاتى از (عذاب و قهر) او نیست جز خود او اى که رغبت و اشتیاقى نباشد جز به درگاه او اى که جنبش و نیرویى نیست مگر بوسیله او اى که کمک نجوید جز به او اى که توکل نشود جز بر او اى که امیدوار نتوان بود جز به او اى که پرستش نشود جز او

دعای جوشن کبیر

مواظب باش؟؟

 

هـر گـاه دیـدى خـداوند با وجود گناهان ، پیوسته به تو نعمت مى دهد ، به هوش باش که آنها براى تو نوعى غافلگیرى و مرگ ناگهانى است.

امام علـــــــی (ع)

(شرح غررالحکم ، ج 3، ص 132)


تزویر

چرا خداوند ،زمان قیامت را طولانی و به تاخیر می اندازد ؟


چرا خداوند ، زمان قیامت را طولانی و به تاخیر می اندازد؟

پاسخ:

نامعلوم بودن زمان و کیفیت وقوع قیامت، داراى اثر تربیتى است زیرا در صورت معلوم بودن آن چنانچه زمانش دور باشد، غفلت همگان را فرا مى‏گیرد و اگر نزدیک باشد، پرهیز از بدیها به شکل اضطرار و دور از آزادى و اختیار در مى‏آید.

با وجود نامشخص بودن زمان وقوع قیامت، تعابیر قرآن حاکى از آن است که عمر کوتاه دنیا و همچنین دوران برزخ به قدرى سریع طى مى‏شود که به هنگام وقوع قیامت، انسان‏ها فکر مى‏کنند تمام این دوران چند ساعتى بیش نبود.

گذشته از این که می توان گفت : هم اکنون هست و مادر قیامت خود قرار داریم ولی به دلیل آلودگی ها و تعلقات این حقیقت از ما محجوب است. برای فهم بیشتر و عمیق تر -حقیقت قیامت - به محضر قرآن شریف می رویم:

قرآن کریم با اشارات و نکات خاص خود ، حکایت ها و بیان های گوناگونی در روشن سازی حقیقت قیامت دارد که برای هر کس به حد فهم و درکش هدایت های لازم و در خور توجهی دارد؛ چرا که به فرموده رسول خدا (ص): «به درستی ما جماعت پیامبران مأموریم که با مردم به میزان عقل ها [و ادراکاتشان] سخن گوییم» (1) .

از این رو ، وحی و آن چه به زبان رسول خدا جاری می شود، چون برای مردم گفته می شود، به شکلی بیان گشته تا برای هر کسی به اندازه فهمش قابل استفاده باشد و به همین علت در قرآن اسراری است که هر فردی به اندازه سهم فکری و برداشت خود می تواند از آنها بهره مند گردد.

قیامت نیز از جمله این موضوعات است که هر شخصی به اندازه عقل و خرد خود می تواند حقیقت آن را دریابد.

آیات قرآن از زوایای متفاوت واقعیت قیامت را بیان و با لحن های گوناگون ابعاد، وقایع و مراتب موجود و مسائلی را که در آن خواهد گذشت، تشریح کرده است. یکی از این ابعاد آن است که قیامت باطن نظام هستی و دنیا بوده و این نظامی که ما شاهد آن هستیم و همچنین نظام برزخی و عوالم بالاتر ظاهر آن می باشند. از این رو، از دیدگاه قرآن قیامت هم اکنون هست، ولی در پشت پرده و در زیر حجاب و حجاب ها و بعدا پدید نمی آید ، بلکه بعدا با کنار رفتن و سائط و موانع آن حقیقت ظاهر و بارز میگردد. آیات قرآن با تعابیر گوناگونی این موضوع مهم و دقیق را برای بشر بیان کرده که به یک وجه می توان سه گروه و دسته از آیات را حکایتگر این امر دانست:

دسته اول:

یک سلسله آیات داریم که به صورت پرسش و پاسخ بوده و می کوشد تا این گمان غلط که قیامت را به صورت «بعد» زمانی تصور کرده و عالم آخرت را در طول این نظام می پنداشته اند، باطل سازد. برخی گمان می کردند که قیامت بعدا بر پا خواهد گردید و بعدا اتفاق خواهد افتاد، لذا از رسول خدا(ص) بر اساس این پندار واهی سوال می کردند که «بعدا چه رخ خواهد داد؟» و در پاسخ این ظن باطل، آیات قرآن متذکر می شوند که قیامت در آینده نیست، همین حالا هم هست. البته پاسخ با دو لحن متفاوت، ولی با یک روح بیان شده است. در برخی پاسخ ها گفته می شود که: «قیامت الان هست و بعدا اتفاق نمی افتد» و در پاره ای پاسخ ها بیان می شودکه «قیامت بعد اتفاق می افتد ، یعنی بعدا ظهور می کند و بارز می شود» در اینجا به برخی از آیاتی که در این گروه جا می گیرند، اشاره می کنیم:

1. «و یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین، قل انما العلم عند الله و انما انا نذیر مبین، فلما رأوه زلفه سیئت وجوه الذین کفروا و قیل هذا الذی کنتم به تدعون»( 2)

«و می گویند: اگر راست می گویید، این وعده کی خواهد بود؟» بگو! «علم [آن] فقط پیش خداست و من صرفا هشدار دهنده ای آشکارم.» و آن گاه که آن[لحظه موعود] را نزدیک بینید، چهره های کسانی که کافر شده اند در هم رود، و گفته شود؛ «این است، همان چیزی که آن را فرا می خواندید!»

این که خداوند می فرماید؛ بگو! علم به این مسأله نزد خداست، منظور این نیست که اگر بعد باشد، شما نمی فهمید و نمی شود به شما فهماند و شما قدرت درک نخواهید داشت، بلکه مقصود آن است که قیامت هم اکنون هم هست، اما کی ظهور پیدا می کند؟ از قدرت درک شما خارج است. بله اگر حجاب ها کنار رود شما قیامت را همین حالاخواهید دید مثل کافرانی که در برزخ هستند چون یک حجاب یعنی نظام مادی از جلوی چشمانشان کناررفته است، به قیامت نزدیکترندو نزدیکی صحنه قیامت را دیده و از این رو چنان که خداوند متعال در این آیه فرمود، چهره هایشان در هم و مکدر می گردد.

ما از آنجایی که در دنیا محجوب هستیم، آن نزدیکی را کم تر احساس می کنیم، اما وقتی به برزخ وارد شدیم و یک مرحله حجاب کنار رفت ظهور آن برایمان روشن تر می گردد، حتی کافران نیز قیامت را نزدیک دیده ،. «یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها قل انما علمها عند ربی لا یجلیها لوقتها الا هو ثقلت فی السموات و الارض لاتاتیکم الا بغته یسئلونک کانک حفی عنها قل انما علمها عند الله و لکن اکثر الناس لا یعلمون»( 3)

«از تو درباره قیامت می پرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو! «علم آن، تنها نزد پروردگار من است. جز او [هیچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمی گرداند. [این حادثه] بر آسمان ها و زمین گران است، جز ناگهان به شما نمی رسد» [باز] از تو می پرسند گویا تو از [زمان وقوع] آن آگاهی . بگو! «علم، آن تنها نزد خداست، ولی بیشتر مردم نمی دانند.»

این آیه نیز با تعبیر خاص خود اولا ، تعبیر به آشکار شدن قیامت کرده است، نه به وجود آمدن و پدید آمدن.

ثانیا، مقصود از این تعبیر «علم آشکار شدن قیامت نزد خداست». آن است که اکثر مردم علمشان به آنجا که این زمان چه وقت ، نمی رسد. اگر آمدن قیامت یک مسأله زمانی و بعد زمانی بود، به هر کسی که بگویند ، یاد می گیرد که کی و چند سال یا سالهای بعد اتفاق می افتد. پس مشخص می شود که مسأله قیامت فراتر از بعد زمانی است و از درک انسان هاخارج است و تنها خداوند می داند .

3. «یسئلک الناس عن الساعه قل انما علمها عندالله و ما یدریک لعل الساعه تکون قریبا»(4)

«مردم از تو درباره رستاخیز می پرسند ، بگو «علم آن فقط نزد خداست» و چه می دانی؟ شاید رستاخیز نزدیک باشد».

این تعبیر که شاید رستاخیز و قیامت نزدیک باشد، یعنی این ظاهر به آن باطن نزدیک است و اشراف دارد، زیرا از آنجا که باطن محیط بر ظاهر است به آن نزدیک هم هست. (4)

4- «قل لایعلم من فی السموات و الارض الغیب الا الله و ما یشعرون ایان یبعثون بل ادراک علمهم فی الاخره بل هم فی شک منها بل هم منها عمون».(5)

«بگو: «هر که در آسمان ها و زمین است، جز خدا غیب را نمی شناسند و نمی دانند کی برانگیخته خواهند شد؟» [نه] بلکه علم آنان درباره آخرت نارساست؛ [نه] بلکه ایشان درباره آن، تردید دارند ، [نه] بلکه آنان در مورد آن کور دل اند.»

این آیه به صورت پرسش و پاسخ نبوده، ولی با لحن دیگری حقایق همان مفاد آیات قبل را بیان می کند که مردم علمشان به آخرت ناقص است، بلکه در شک اند و بالاتر، مردم نسبت به قیامت نابینایند؛ یعنی قیامت هست و آن ها نمی بینند، اگر کور دل نبودند نمی گفتند: «کی قیامت می آید؟» اگر چشم دلشان بینا بود ، می دیدند که قیامت الان هست و باطن این عالم و محیط بر آن است.

5. «و یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین، قل عسی ان یکون ردف لکم بعض الذی تستعجلون(6)

«و می گویند اگر راست می گویید، این وعده (قیامت) کی خواهد بود؟» بگو: «شاید برخی از آنچه را به شتاب می خواهید در پی شما (و رقیب شما ) باشد.»

این که خداوند می فرماید: «شاید رقیب شما باشد» اولا، شایدهای خداوند مثل شاید های ما نیست، بلکه شاید حتمی است، ولی چرا یک مسأله تحقیقی به صورت شاید آمده؟ هر کسی به قدر فهم خودش برداشت می کند . ثانیا ، این که رقیب است؛ یعنی من که حالا هستم، قیامتم هم برپاست، باطن من که بهشتی ام یا جهنمی ام ، هم اکنون به عنوان رقیب با من هست، هی نگویید: «کی، کجا و چه وقت قیامت بر پا می گردد؟» قیامت شما با شماست، ولی در پشت حجاب و پرده و روزی که جنبه وجه الخلقی از میان برخاسته و جنبه وجه اللهی ظاهر گردد، این باطن، نمایان خواهد شد. البته اگر کسی در همین دنیا قیامتی شود. قیامت را خواهد دید.

پس قیامت شو قیامت را ببین    دیدن هر چیز را شرط است این

تا نگردی او ندانی اش تمام      خواه آن انوار باشد یا ظلام

عقل گردی عقل را دانی کمال   عشق گردی عشق را دانی ذبال (7)

دسته دوم

یک سری آیات در قرآن است که غیر از پرسش و پاسخ بوده و با لحنی خاص می گوید که قیامت در زیر پرده ها و حجاب ها قرار گرفته، روزی خواهد رسید که این حجاب ها کنار رفته، آنچه پشت پرده هست، ظاهر می شود. به بیان دیگر، این دسته از آیات این حقیقت رابیان می کند که قیام قیامت یعنی بر طرف شدن حجاب ها و کنار رفتن پرده ها و ظهور آنچه که هم اکنون در واقع هست و از ما محجوب.

1. «و برزوا لله جمیعا»(8)

«و همگی در برابر خدا ظاهر می شوند.»

این آیه با تعبیری خاص این واقعیت را بیان می دارد که انسان های خوب و بد بارز می شوند؛ یعنی وجه و جنبه الهی شان ظاهر می گردد که چگونه و چه ارتباطی با خداوند دارند و در مقام عبادت و عبودیت چه وضعیتی دارند . البته هم اکنون انسان بهشتی یا جهنمی چنین ارتباطی دارد و الان در واقع امر هر یک ازما نحوه ای ارتباط با خداوند داریم، ولی برای کسی که چشم دلش باز نگشته، این حقیقت درحجاب است و با نفخ دوم که جنبه وجه اللهی بارز گشته و جنبه وجه الخلقی کنار می رود، این باطن ظاهر می شود. از این رو ، خداوند تعبیر کرد به «برزوا» یعنی «بارز خواهند شد» پس الان هست، بعد ظاهرمی شود، نه این که الان نباشد و بعد به وجود بیاید. «بروز» یعنی «چیزی که بود و زیر پرده بود، آشکار شد» نه آنکه نبود و بعد ایجاد شد. و دقیقتر ، لحن آیه ای دیگر دلالت دارد که در روز قیامت همه هستی وموجودات برای خداوند عیان می شوند.

«یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار»(9)

«روزی که زمین به غیر این زمین و آسمانها [به غیر این آسمانها] مبدل می گردد و در برابر خدای یگانه قهار ظاهر شوند».

یعنی زمین و آسمان آن جنبه وجه اللهی اش از پشت پرده بیرون آمده، بروز کرده و وجه قیامتی خودش را عیان می سازد.

2. «و ازلفت الجنه للمتقین ، و برزت الجحیم للغاوین»(10)

«و [آن روز] بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می گردد و جهنم برای گمراهان نمودار می شود.»

این فراز به خوبی به این حقیقت اشاره دارد که با کنار رفتن پرده ها و حجاب ها، بهشت نزدیک می شود و باید توجه داشت که این نزدیکی ، نزدیکی مکانی نیست. مثلا در درون و باطن یک دانه ، درخت با آن شکل و شمایل خود هست و هر چه این دانه مراتب خاص خود را به سوی درخت شدن طی کند و هر چه موانع را کنار بزند، طهور و بروز درخت نزدیک می گردد. در این جا نزدیکی معنای مخصوص خود را دارد و به معنی قرب و بعد مکانی نمی باشد.

همچنین می فرماید که جهنم هم برای گمراهان بارز و ظاهر می شود.

پس بهشت و جهنم در روز قیامت ساخته نمی شود بلکه آن دو، هم اکنون هست و در روز قیامت عیان خواهد شد.

3. «و نفخ فی الصور ذلک یوم الوعید، و جاءت کل نفس معها سائق و شهید، لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید»(11)

«و در صور دمیده شود، این است روز تهدید [من]. و هر کسی می آِید [در حالی که] با او سوق دهنده و گواهی دهنده ای است [به او می گویند:] «واقعا که از این [حال] سخت در غفلت بودی. و [لی] ما پرده ات را [از جلوی چشمانت] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است.»

این آیات به صراحت ، خطاب به انسان می گوید؛ آنچه در روز قیامت می بینی ، نه این که تازه به وجود آمده باشد، این ها بود، اما تو در غفلت به سر می بردی، ما تنها پرده را برداشتیم و تو آنچه را پشت پرده بود، دیدی. در آن روز چشمت تیزبین شده و چون وجه الخلقی از میان رفته و تو چشم وجه اللهی پیدا کرده ای، باطن این ظاهر را می بینی.

4. «الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر ، کلا سوف تعلمون ، ثم کلا سوف تعلمون، کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم»(12)

«تفاخر به بیش تر داشتن، شما را غافل داشت تا کارتان و پایتان به گورستان رسید. نه چنین است، زود اگر بدانید، باز هم نه چنین است، زود اگر بدانید. هرگزچنین نیست، اگر علم الیقین داشتید ، به یقین دوزخ را دیدید.»

این آیات به روشنی این حقیقت را بازگو می کند که قیامت هم اکنون هست، ولی تعلقات انسانی مانند سبقت گرفتن و مسابقه دادن در تعلقات مادی و دنیوی ، آدمی را از دریافت آن، محجوب کرده است و اگر این حجاب مرتفع شود، هر کسی همین الان قیامت خود و دیگران را به اندازه سعه وجودی خود، درک می کند، اما صد افسوس که تفاخر در بیش تر داشتن (تکاثر) شما را مشغول خود ساخته، شما را از آنچه باید بدانید و بیایید و برسید، باز داشته است و در واقع این حجاب است که مانع دیدن حقیقت قیامت می شود، نه آنکه قیامت بعدا به وجود بیاید.

دسته سوم

یک دسته از آیات نیز به باطن بودن قیامت و ظاهر شدنش در بعد و تحقق و وجودش در اکنون با این بیان خاص اشاره دارد که بهشتیان هم اکنون در بهشت اند و متنعم و جهنمیان هم اکنون در جهنم اند و معذب ، ولی این حقیقت در پشت پرده بوده، در قیامت با رفتن ظاهر و جنبه خلقی هستی، وجهه خدایی ظاهر گشته و این در نعمت یا عذاب بودن عیان خواهد شد.

1. «ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم ، یصلونها یوم الدین و ما هم عنها بغائبین و ما ادریک ما یوم الدین، ثم ما ادریک ما یوم الدین ، یوم لاتملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله»(13)

«قطعا نیکان در بهشت اند و بی شک ، بد کاران در دوزخ اند ، روز جزا در آنجا در آیند و از آن (عذاب) دور نخواهند بود و تو چه دانی که روز جزا چیست؟ باز چه دانی که روز جزا چیست؟ روزی که کسی برای کسی هیچ اختیاری ندارد و در آن روز، فرمان از آن خداست.»

این آیات حکایتگر این حقیقت است که ابرار هم اکنون در نعیم اند و گناهکاران الان درجحیم اند و این باطن، در روز قیامت به ظهور خواهد رسید و آن را در قیامت در می یابند و آن عذاب و نعمت از آن ها غایب نیست، بلکه هم اکنون هست و بر آنها محیط، ولی حجاب ها مانع از دیدن این حقیقت است.

2. «ان جهنم کانت مرصادا»( 14)

«(آری) جهنم (از دیر باز) کمینگاهی بوده»

این آیه می گوید که جهنمی که با تمام جزئیات خواهند دید ، در کمین هست؛ یعنی هست و در کمین است و ما از آن محجوبیم و این حقیقت بعد ظهور پیدا خواهد کرد.

3. «انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالا و سعیرا»( 15)

«ما برای کافران زنجیرها و غل هاو آتشی فروزان آماده کرده ایم».

یعنی این ها هم اکنون هست و آماده ولی بعدا ظاهر خواهد شد.

4.

صفحات: 1· 2

خداشناسی

چرا ما ذاتاً دنبال خدا هستیم؟
پاسخ :
در فطرت انسان خداجویی نهاده شده است تا انسان هایی که در طلب راه حق و وصول به پروردگار هستند ، راه را گم نکنند و انسان که موجود بی نهایت خواه است ، تنها با رسیدن به خدا می تواند به خواسته واقعی خود دست یابد ؛ زیرا تنها خدا موجود ازلی ، ابدی و بی نهایت است. هم چنین هر موجودی بدنبال کمال است و انسان نیز همانند همه موجودات بدنبال کمال هستند و کمال مطلق تنها خدا است ؛ بنابراین همه انسان ها ذاتا بدنبال خدا هستند ، حتی کسانی که از این حقیقت آگاهی نداشته باشند و از خدا غافل باشند .
همه کس طالب یار است چه هشیار چه مست        همه جا خانه عشق است ، چه مسجد چه کنشت.
اما تنها کسانی رستگار هستند که به این آگاهی دست یافته باشند که تنها خدا کمال مطلق است و تنها خدا است که باید در طلب او بود .
اما در مورد واژه ی فطرت می گوییم:
واژه ى فطرت بر وزن فِعلَة، مصدر نوعى است و بر نوع آفرينش انسان دلالت دارد؛ زيرا آفرينش انسان به گونه اى است كه برخى از بينش ها و گرايش هاى او، به صورت خدادادى و غير اكتسابى، در نهاد او تعبيه شده است؛ پس جان آدميان ،  لوح سفيدى نيست كه در نهايت از طريق تجربه پر گردد، بلكه پاره اى از انديشه ها و خواسته هاى انسان، اولاً در نهاد عموم آدميان وجود دارند ـ گر چه در شدت و ضعف متفاوت اند ـ و ثانياً غير اكتسابى اند.
از اين رو، خداشناسى به عنوان يكى از شناخت هاى فطرى، و خداجويى و خداپرستى، به عنوان يكى از گرايش هاى فطرى مطرح گرديده و خداشناسى فطرى نيز به دو صورت شناخت حضورى و حصولى قابل طرح است؛ يعنى شناخت فطرى خدا، هم از طريق دل قابل تحقق است و هم از طريق ذهن.
آيات قرآن در مورد فطرى بودن برخى از امور، به چند دسته تقسيم مى شوند:
دسته اول : آياتى كه رسالت پيامبر را تذكر و يادآورى مى دانند؛ مانند:
«إنَّما اَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر»؛(1) تو فقط تذكردهنده اى و بر آنها سلطه و سيطره ندارى.
دسته ى دوم : آياتى كه دلالت بر عهد و ميثاق مى كنند؛ مثل:
«اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَيْكُمْ يا بَنى ادَمَ اَنْ لاتَعْبُدُوا الشَّيْطانَ»؛(2) اى بنى آدم آيا با شما عهد نبستيم كه شيطان را پرستش نكنيد؟
و دسته ى سوم : آياتى كه از خداخواهى انسان در هنگام خطر و وحشت گزارش مى دهند؛ مانند:
«فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»؛(3) وقتى بر كشتى سوار شدند، خدا را با اخلاص مى خوانند و آن گاه كه به خشكى نجات يابند، در آن هنگام به شرك روى مى آورند.
«ثُمَّ إذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإلَيْهِ تَجْئَروُنَ* ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ»؛(4) وقتى آسيبى به شما مى رسد، ناله و فرياد شما به سمت خداست؛ آن گاه كه ضرر از شما روى برگرداند، گروهى از شما به خداوند مشرك مى گرديد.
دسته ى چهارم: آياتى كه با صراحت بيش‌ترى از فطرى بودن دين و اصول دينى خبر مى دهند؛ مانند:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَة اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ»؛(5) توجه خود را به سوى دين معطوف ساز؛ فطرت الهى كه انسان ها بر آن آفريده شده اند؛ آفرينش الهى، تبديل پذير نيست؛ اين دين استوار است، ولى بيش تر مردم نمى دانند.
دسته ى پنجم : آياتى كه هدايت آدميان را فطرى مى دانند؛ مانند:
«وَنَفْس وَمَا سَوَّيهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَيها»؛(6) سوگند به نفس انسانى و آن كسى كه آن را تسويه كرد و بدى ها و خوبى ها را بر او الهام نمود.
اگر هر انسانى خواهان كمال مطلق و نامتناهى باشد و به كمال محدود اكتفا نكند و با تحصيل مرتبه اى از كمال، طالب كسب مرتبه ى عالى تر باشد، پس بالفطره گرايش به كمال هاى گوناگون دارد، تا حدى كه به كمال بى نهايت كه همان خداى متعال است، راه يابد.
مراجعه به تاريخ بشريت و جوامع انسانى و مطالعه ى ابعاد مختلف زندگى آنها، بر اين گرايش و شناخت فطرى گواهى مى دهد. گفتنى است كه امور فطرى، گرچه زايل شدنى نيستند، ولى گرفتار حجاب و ضعف مى گردند؛ گاه پنهان و مستور و زمانى آشكار مى شوند؛ از اين رو، خداى سبحان در آيه هاى 32 سوره ى لقمان و 65 سوره ى عنكبوت، حوادث هولناك را منشأ بيدارى و شكوفايى فطرت انسان معرفى مى كند.
از مباحث گذشته مى توان چنين نتيجه گرفت:
1. انسان فطرتاً به خداى واحد گرايش دارد؛ يعنى هم به واجب الوجود و هم به يكتايى او روى مى آورد، آيه ى
«ثُمَّ إذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإلَيْهِ تَجْئَروَنَ* ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ»(7)
و نيز سوره ى روم آيه ى 33 بر فطرى بودن توحيد ربوبى و آيه ى
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ»(8) بر فطرى بودن توحيد عبادى دلالت دارند.

2. نه تنها از آيات قرآن فطرى بودن خداشناسى و يگانگى او استنباط مى شود، بلكه قرآن، دين را نيز فطرى مى داند؛ مانند آيه ى
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ».(9)

البته درباره ى مراد از دين در اين آيه، احتمالات گوناگونى مى توان داد: اگر فطرت را به معناى استعداد و قابليت پذيرش بدانيم، مى توان دين را به مجموعه ى عقايد و احكام و معارف علمى و عملىِ ارائه شده از طرف خداوند معنا كرد؛ ولى اگر فطرت را دانش و گرايش بالفعل تفسير كنيم، دين به معناى اسلام، يعنى خطوط كلى اى كه در ميان همه ى انبيا اشتراك دارد خواهد بود:
«إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ» (10) «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ»(11) و فروع دين كه شريعت و منهاج انبياست، در زمان هاى گوناگون تغيير و تحول پذير است:
«لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً
»(12) و به اين جهت است كه پيامبران پسين، ره آورد انبياى پيشين را تصديق مى كردند:
«مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْه».(13)

پی نوشت ها:
1. غاشيه(88)، آیات21 و 22.
2. يس(36)، 60.
3. عنكبوت(29)، 65.
4. نحل(16)، 53 و 54.
5. روم(30)، 30.
6. شمس(91)، 7 و 8.
7. نحل(16)، 53 و 54.
8. يس(36)، 60.
9. روم(30)، 30.
10. آل عمران(3)، 19.
11. آل عمران(3)، 85.
12. مائده(5)، 48.
13. مائده(5)، 48.

خداشناسی

چگونه بر وجود خداوند به یقین درونی برسیم؟
پاسخ :

شناختن خداوند بر دو گونه است: يكي «حصولي» كه همان شناخت عقلاني و استدلالي است.
شناخت هاي عقلاني همواره شناختي كلّي است. نتيجه چنين شناختي اين مي‏شود كه: يكي هست كه جهان را آفريده، امّا غايب است و انسان در دل با او آشنا نيست و او را نمي‏يابد و او موجودي است كه اين جهان را آفريده است و آن را تدبير مي‏كند.
البته، شناخت عقلاني يقين‏ آور است. امّا اگر انسان به تدريج تعلّقات خود را از غير خدا قطع كند و به غير خدا دلبستگي نداشته باشد، در حالی که ميان جامعه و مردم است ، ولي فقط با خدا باشد، به جايي مي‏رسد كه حضرت علي«عليه السلام» مي‏فرمايد: «ماكنت اعبد ربّاً لم اره؛ پروردگاري را كه نبينم، نمي‏پرستم.» چنين كسي، هنگام پرستش ،رابطه قلبي خود با خدا را باز مي‏يابد. براي او وجود خدا، مسئله نيست و دليلي براي وجود خدا نمي‏طلبد. آيا هيچ كس براي اثبات وجود خود در پي دليل مي‏گردد؟! هرگز. او خود را با علم حضوري مي‏يابد. كسي نيز كه خدا را بيابد، رابطه خود را با خدا از گذر علم حضوري درك مي‏كند.
اين جاست كه کسی مانند حضرت سجاد«عليه السلام» در پيشگاه خداوند عرض مي‏كند: «…بك عرفتُكَ وَاَنْتَ دَلَلْتَني عليك»؛ خدايا! تو را با خودت شناختم.» و اين گونه شناخت، «شناخت حضوري» است و بسيار ارزشمندتر از شناخت حصولي.
از جهت دیگر، يقين به خداوند اقسامي دارد و براي رسيدن به هر يك راهي ويژه را بايد پيمود :
الف ) يقين عقلي و نظري ( علم اليقين )
اين مرحله اولين مرتبه يقين و نيل به آن كمال، قوت نظري است . براي رسيدن به اين مرتبه بايد جهاد و خيزش علمي كلامي و فلسفي نمود و با تحقيقات و كاوش هاي پردامنه دلایل گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما  الهی را بررسي و حجاب شبهات را يكي پس از ديگري خرق نمود تا بتوان از پرتو خورشيد تابان معرفت بهره گرفت .
در اين زمينه مطالعه كتاب هاي زير سودمند است :
بهترين راه شناخت خدا محمدي ري شهري
آفريدگار جهان مكارم شيرازي
اثبات وجود خدا چهل تن از دانشمندان
خدا در قرآن شهيد بهشتي
اصول فلسفه و روش رياليسم ج 5 علامه طباطبايي - شهيد مطهري

كليات فلسفه ترجمه دكتر مجتبوي
علل گرايش به ماديگري شهيد مطهري
ب ) يقين قلبي و شهودي
دراين مرحله به جاي سير با پاي چوبين استدلال با بال تزكيه و تصفيه نفس از جميع رذايل و خبايث ؛ از جمله : خودبيني و دنيا پرستي كه ام الرذايل است و با آراستن دل به جميع اوصاف پسندیده و عبادت و بندگي خالصانه مي توان خدا را با تمام وجود يافت ، به قول حافظ :
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس      ورنه هر كو ورقي خواند معاني دانست
اين كشف شهودي و احساس باطني نيز مراتبي دارد كه اول آن « عين اليقين » و آخر آن « حق اليقين » است وهر يك از آن دو نيز درجاتي بی شمار دارد .
آن كه به چنين جايگاه رفيعي رسيد ديگر جهان شگفت خلقت را دليل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمي دهد؛ بلکه با رويت جمال و كمال حق تعالی ، مخلوقات را كه چيزي جز فعل او و درعين ربط و تعلق به او نيستند - باز خواهد شناخت .
چنان كه ابا عبدالله - عليه السلام - در دعاي شريف عرفه به محضر حق عرضه داشت : « … كيف يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر اليك ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتي تكون الاثار هي التي توصل اليك عميت عين لاتراك عليها رقيبا» چگونه بر تو به چيزي استدلال شود كه در وجود به تو نيازمند است ؟! آيا غير تو ظهوري افزون بر تو دارد تا آشكار كننده تو باشد؟ راستي كي پنهان گشته اي تا نيازمند دليل براي راهنمايي به سويت باشي ؟ و كي دور گشتي تا آثار و نشانه ها رساننده به سويت باشند؟ آه چه نابيناست چشمي كه تو را مراقب خود نبيند!
براي مطالعه و خودسازي در اين زمينه نگاشته هاي زير سودمند است :
چهل حديث امام خميني ( ره )
آداب الصلوه يا پرواز در ملكوت امام خميني ( ره )
نامه حضرت امام به مرحوم سيد احمد خميني و به فاطمه ( عروسش )
اسرار عبادات آيت الله جوادي آملي
كليات اخلاق اسلامي ( ترجمه جامع السعادات ) ترجمه دكتر مجتبوي ;
اجازه می خواهیم به خاطر اهمیت سوال قدری بیشتر در این باره بنویسیم:
يكي از مهم‏ترين عوامل ايمان آفرين و يقين‏آور، عبوديت واقعي خداوند تعالي است. از اين رو خصوصيات يك بنده واقعي را بايد بدانيد و سپس آن را به كار گيريد تا در سايه دانستن و عمل كردن، ايمانتان محكم گردد.
خصوصيات بنده واقعي خداي تبارك و تعالي:
1- شناخت خدا:
امام رضا(ع) مي‏فرمايند: «اول عباده الله معرفته…» اولين مرتبه عبادت خدا معرفت و شناخت خدا مي‏باشد ؛ بنابراين يك بنده واقعي اول بايد شناخت خدا پيدا كند.
2- ايمان به خدا:
از شناخت و اعتقاد بالاتر و با ارزش‏تر ايمان به خدا مي‏باشد امام علي(ع) مي‏فرمايند: «الايمان شجره اصلها اليقين…» ايمان درختي است كه ريشه آن يقين است ، پس بر حسب اين روايت، ريشه ايمان همان يقين قلبي است نه صرف اعتقاد و شناختي كه در معرض رد واثبات است و در روايتي ديگر امام رضا(ع) مي‏فرمايند: «لا عباده الا بيقين»
عبادتي نيست مگر با يقين پس اصل شجره ايمان يقين است و يقين قوام بخش عبادت واقعي است در نتيجه ايمان به خدا عبادت واقعي را محقق مي‏سازد ؛ بنابراين بنده واقعي خدا بايد علاوه بر شناخت خداايمان به خدا هم داشته باشد .
اين نكته قابل ذكر است كه مهمترين چيزي كه ايمان را در قلب پا برجا و مستحكم مي‏كند ورع است .
از حضرت سؤال شد چه چيزيايمان را در قلب تثبيت مي‏كند؟ فرموند: چيزي كه ايمان را در قلب تثبيت مي‏كند ورع (اجتناب از معاصي و شبهات حرام) مي‏باشد و چيزي كه ايمان را از قلب خارج مي‏كند طمع (نسبت به گناهان و انجام معاصي) مي‏باشد.
3- شناخت دستورات خدا :
شناخت دستورات خدا بعد از شناخت و ايمان به خدا شناخت فرستادگان الهي را نيز مي‏طلبد زيرا اول بايد آنها را بشناسيم تا بعد به رسالت آنها پي ببريم و در زمان غيبت امام معصوم(ع) به شأن و رسالت علما و فقهاي عظام واقف گرديم كه در اين باب ازجهت نظري و بحث‏هاي كلامي و اعتقادي بايد به بحث نبوت و امامت رجوع كرد ولي از جهت صرف شناخت دستورات عملي كافي است كه به رساله‏هاي عمليه مجتهدين كرام رجوع شود ؛ بنابراين در مرحله ساده بارجوع به رساله مي‏توان واجب و حرام الهي را شناخت تا اين ويژگي ديگر بنده واقعي خدا تحقق يابد.

4- ترجيح دستورات خدا :

دستورات خدا را بايد بر دستورات نفس شيطان و هر چيز ديگري در عمل ترجيح داد امام سجاد(ع) مي‏فرمايند:  هر كس به آنچه خدا بر او واجب كرده عمل كند از عابدترين مردم مي‏باشد .
امام علي(ع) مي‏فرمايند: ؛ هيچ عبادتي مثل انجام واجبات نيست.  بنابراين انجام واجبات و ترك محرمات بر هر چيزي ترجيح دارد و نشانه ديگري از بندگي واقعي خدا مي‏باشد.
5- استقامت در بندگي :
بندگي خدا مادام العمري و هميشگي است خداوند تبارك و تعالي به پيامبر اكرم(ص) در قرآن چنين خطاب مي‏كند:  او را عبادت كن و در راه پرستش او شكيبا باش. خستگي و عبادت و بندگي مقطعي از ساحت بنده واقعي خدا به دور است .
حضرت علي(ع) مي‏فرمايند :عبادت دوام دار و هميشگي دليل قاطع ظفر و دستيابي به سعادت و خوشبختي است،
اين نكته درخور يادآوري است كه مراد از عبادت فقط نماز و روزه نيست ،بلكه يعني طاعت و فرمانبرداري از دستورات خدا كه در مرحله اول فعل و انجام واجبات و ترك محرمات است ؛ زيرا مولا علي(ع) مي‏فرمايند:   «غايه العباده الطاعه» ؛ نهايت عبادت طاعت است،
بنابراين بندگي و سرسپردگي دائم نسبت به خداي تعالي از ويژگي‏هاي مهم بنده واقعي خدا مي‏باشد.
6- بندگي با آزادگي:
بنده واقعي خدا بايد به حدي برسد كه فقط لذت و محبت و عشق او را به بندگي وادارد از شوق بهشت و ترس جهنم آزاد باشد.
امام صادق(ع) مي‏فرمايند : بندگان سه گونه‏اند:
1- گروهي از روي ترس (از جهنم و عذاب الهي) خداي عز وجل را عبادت مي‏كنند كه اين عبادت از آن بردگان مي‏باشد.
2- گروهي با دل‏خواهان ثواب (و دريافت پاداش و بهشت) خداي تبارك و تعالي را عبادت مي‏كنند كه اين عبادت ازآن مزدبگيران مي‏باشد.

3- گروهي به خاطر حب وعشق (حق‏ تعالي) خداي عزوجل را عبادت مي‏كنند كه اين عبادت، بهره آزادگان (و وارستگان از بند غيرعشق) مي‏باشد و همين عبادت هم برترين عبادت‏ها مي‏باشد.
تذكر: اين قسم اخير عبادت را نبايد از خود انتظار داشت زيرا وصول به آن حال بلند معنوي، سال‏هاي دراز و پياپي را مي‏طلبد ؛ البته اگر انسان استقامت در بندگي داشته باشد به مرور زمان شمه‏اي از آن حال را در خود مي‏يابد. در اين قسم اخير نه تنها عبادت از ريا و عجب خالص است بلكه از ترس جهنم و اراده ثواب هم خالص است آزاد از هر قيد غيرخدايي است.
7- چشم به كرم خدا نه عمل خود :
بنده واقعي خدا هميشه خود را مقصر مي‏بيند و عمل خود را به هيچ مي‏انگارد براي عمل خود قدري قائل نيست و پيوسته چشم به كرم كريم دوخته نه از غرور عمل باد در پوست انداخته امام صادق(ع) مي‏فرمايند: بر تو باد كوشيدن (و جد و جهد در عبادت) و نفس تو از حد تقصير در عبادت و طاعت خداي تعالي خارج نشود (و خويش را مقصر بداند) زيرا خداوند تعالي آن گونه كه شايسته پرستش است عبادت نمي‏شود،
اينها پاره‏اي از خصوصيات مهم بنده واقعي خدا مي‏باشد كه فقط با عمل دقيق به آن مي‏توان بنده واقعي حضرت دوست شدوبه یقین درونی قلبی رسید.

دل نوشته

سر تا پایم را خلاصه کنند
میشوم ” مشتی از خاک “
که ممکن بود ” خشتی ” باشد در دیوار یک خانه
یا ” سنگی ” در دامان یک کوه
یا قدری” سنگ ریزه ” در انتهای یک اقیانوس
شاید ” خاکی ” گلدان
یا حتی ” غباری ” بر پنجره
اما ، مرا از این میان برگزیدند :
برای ” نهایت
برای ” شرافت “
برای ” انسانیت “
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
” نفس کشیدن “
” دیدن “
” شنیدن “
” فهمیدن “
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید.
من منتخب گشته ام  :
برای ” قرب “
برای ” رجعت “
برای ” سعادت “
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده  :
به ” انتخاب “
به ” تغییر “
به ” شوریدن “
به ” محبت “

………وای بر من اگر قدر ندانم